اطلاعات تماس
  • 021910*****
[نمایش اطلاعات]
کد: 140108236820920642
در دسترس نیست

ترسناک ترین داستان های واقعی که شاید نشدیده اید!

کد: 140108236820920642

، تهران , (اخبار رسمی): فرقی نمی‌‌کند داستان ترسناک واقعی در چه قالبی باشد از داستان‌های ارواح تا بشقاب پرنده‌ها و هیولاهای مخوف، نهایتا این داستان‌ها ترس، نهان‌ترین غریزه‌ی ما انسان‌ها را می‌انگیزند.

ترسناک ترین داستان های واقعی که شاید نشدیده اید!
داستان های ترسناک

جوانان آسیایی‌ که با وحشت در خواب جان می‌دادند

ماجرایی که در اواخر دهه ۱۹۷۰ در ایالات متحده آمریکا رخ داد، نه‌تنها همچنان داستان بسیار ترسناکی است، بلکه هیچ‌وقت اسرار پیرامون آن به‌طور کامل حل نشد. در آن دوران به‌ یکباره گزارش‌های باورنکردنی از روزنامه‌های نیویورک تایمز و لس‌آنجلس تایمز سردرآوردند که همگی از مرگ‌ اسرارآمیز جوانان اهل همونگ خبر می‌دادند.

همونگ‌ها مردمانی از نژاد لائوسی بودند که در طی جنگ ویتنام برای آمریکایی‌ها جنگیده بودند، اما پس از پایان جنگ، هدف تصفیه‌های بی‌رحمانه‌ی دولت کمونیست لائوس قرار گرفته بودند. بسیاری از همونگ‌ها در این دوران پر از بیم و ترس یا زندانی شده و به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده شدند یا اینکه به جوخه‌های مرگ سپرده شدند. از این رو، بسیاری از آن‌ها برای زنده ماندن به آمریکا گریختند. اما ظاهراً قرار نبود کابوس آن‌ها هیچ‌وقت به پایان برسد.

مدت‌ها بعدا اولین مهاجرت‌ها، بسیاری از جوانان همونگ بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای در خواب تسلیم مرگ شدند. بنا به گزارش‌ها و شهادت خانواده‌ها، قربانیان پیش از مرگ مدام از دیدن کابوس‌های وحشتناک شاکی بودند.

این کابوس‌ها به حدی هولناک بود که بسیاری از قربانیان تا چندین روز برای نرفتن به خواب مقاومت می‌کردند. اما سرانجام وقتی که به خواب می‌رفتند، ناگهان با ضجه‌های دلخراشی از خواب بلند می‌شدند و تا خانواده و دوستان بر سر بالین‌شان برسند، تسلیم مرگ‌ می‌شدند.

اگر این داستان ترسناک آشناست، به این خاطر است که وِس کِرِیون، فیلمساز فقید با الهام از همین ماجراها ستاره‌ فیلم‌های اسلشر، فِردی کروگر و داستان فیلم‌ «کابوس در خیابان اِلم (۱۹۸۴)» را خلق کرد، شخصیتی که قربانیان خود را در خواب به دام می‌انداخت و با روش‌های بی‌رحمانه‌ای به کام مرگ‌ می‌فرستاد.

با هجوم ابرهای گاز بر سر مردم هرکولانیوم آن‌ها به سرنوشت دردناکی دچار شدند

موارد مرگ‌ نابه‌هنگام جوانان همونگی در آن دوران به حدی زیاد بود که به‌سرعت توجه رسانه‌ها را به خود جلب کرد و موجی از نگرانی‌ها در بین جامعه مهاجران همونگ به وجود دارد. در آن زمان حدود ۳۵ هزار نفر همونگ در آمریکا زندگی می‌کردند. مرگ‌ومیر جوانان همونگ در سال ۱۹۸۱ به اوج خود رسید. در این سال ۲۶ مرد همونگی تسلیم مرگ شدند. تمامی این قربانیان مردان جوانی بین ۲۵ تا ۴۴ ساله بودند و همگی به‌تازگی به آمریکا مهاجرت کرده بودند. محققان در کالبدشکافی‌ها متوجه هیچ‌گونه ناهنجاری نشدند، به همین دلیل، در ابتدا مطبوعات به این پدیده اسرارآمیز «سندرم مرگ آسیایی» لقب دادند. بعدا به این پدیده عنوان غیرنژادی «سندرم مرگ ناگهانی غیر منتظره» یا « سندرم بروگادا» داده شد.

هرچند علت مرگ این جوانان هیچ‌وقت مشخص نشد، اما فرضیه‌های زیادی در مورد آن مطرح شد. یکی از این فرضیه‌ها استرس بالا به دلیل فلج خواب را علت مرگ این جوانان می‌دانست. هرچند پدیده‌ی فلج خواب یا همان بَختک به خودی خود نمی‌تواند کُشنده باشد، اما احتمالاً مردان همونگی با کوله‌باری از مشکلات و زخم‌های روحی و روانی (به‌خصوص به دلیل گریختن از کشور در بحبوحه‌ی قتل‌عام‌ و نسل‌کشی) و فرهنگی و نژادی (مشکلات زبانی، تطبیق فرهنگی و اشتغال در کشور تازه) به‌شدت آسیب‌پذیر بودند.

در همین حال، عامل دیگری هم می‌توانست باعث واکنش هولناک‌تر مردان همونگ به فلج خواب شده باشد. همونگ‌ها در فرهنگ خود به شکلی از همه‌جان‌انگاری (باور به روح در همه‌‌چیز) عقیده داشتند. آنان هنگام ترک سرزمین مادری خود حس می‌کردند از روح نیاکانی خود جدا افتاده‌اند؛ روحی که قبلا از آنان دربرابر ارواح خبیث محافظت می‌کرد. مهاجران همونگ از این وحشت داشتند که ارواح نیاکانی آنان نتوانسته‌اند همراه آن‌ها از اقیانوس اطلس گذر کنند و وارد خاک آمریکا شوند. از این رو، هیچ حامی و محافظی دربرابر ارواح خبیث به‌خصوص «دآ چو» نداشتند.

همونگ‌ها در سرزمین مادری خود با قربانی کردن و پیشکش خشم دآ چو را فرومی‌نشاندند، ولی حالا این رسومات دیگر اجرا نمی‌شدند. اما با وجودی که زنان همونگ نیز کابوس‌های هولناک دآ چو را می‌دیدند، اما به دلیل فرهنگ مردسالارنه‌ی همونگ‌ها، همیشه مردان باید پاسخگوی دآ چو می‌بودند. نکته جالب در مورد مرگ‌ همونگ‌ها اینکه این پدیده هولناک به مرور کمرنگ شد، گویی دآ چو انتقام خود از بی‌حرمتی را گرفته بود و دیگر کاری به کار آن‌ها نداشت.

زامبی‌های سیفلیسی در ایتالیای دوران رنسانس

اکثر ما وقتی به مردمان دوران رنسانس فکر می‌کنیم، احتمالاً ایتالیایی‌ها را در لباس‌های فاخر تصور می‌کنیم که آثار هنری بزرگانی همچون داوینچی، میکل آنز و دیگران را تحسین می‌کنند. ولی آنچه کمتر در مورد این دوران به‌خصوص از تاریخ بشر گفته می‌شود، وضعیت اسفناک بیماران مبتلا به سیفلیس آن است. به نقل از پایگاه خبری کرکد، درست است که فلورانس دوران رنسانس محل ایده‌آلی برای هنر بوده، اما در همان زمان و در طی اولین شیوع بزرگ سیفلیس در سال ۱۴۹۲، حال و هوای شهر رنسانس بیشتر شبیه به فیلم‌های زامبی بود.

در آن دورانِ قبل از ابداع آنتی‌بیوتیک، این بیماری مقاربتی کم‌تر یک شرم مخفیانه و بیشتر به معنای پوسیدن و کَنده شدن صورت افراد بود. بنا به روایت‌های مختلف تاریخی، سیفلیس باعث می‌شد تا گوشت صورت افراد جدا شود و فرد ظرف چند ماه جان خود را از دست دهد. این بیماری به‌خصوص موجب از میان رفتن کامل لب‌ها، بینی و در برخی افراد نیز اندام تناسلی می‌شد.

به این جهت، همان‌طور که قابل‌تصور نیز هست، دیدن بازماندگان نگون‌بخت این بیماری که دست و پا، چشم و بینی‌ خود را بر اثر این بیماری مهلک از دست داده‌اند، تصویر چندان غیرقابل انتظاری در خیابان‌ها و معابر آن دوره‌ی ایتالیا نبود. بنابراین، اگر هرکدام از نمایشگاه‌های بی‌شمار رنسانس که امروزه در سراسر جهان برگزار می‌شوند واقعاً دقیق بودند، باید تقریباً نیمی از مردم شبیه به زامبی‌های سریال مردگان متحرک می‌بودند!

هر چند حتی تصور داشتن یک اندام تناسلی پوسیده در تصور نمی‌گنجد، اما بدترین قسمت بیماری سیفلیس مرگ بعد از تنها چند ماه است. بدین‌ترتیب، افراد مبتلا به این بیماری پس از اینکه گوشت بدنشان حتی گاهی تا استخوان خورده می‌شد و از بین می‌رفت و دائم از درد فریادهای جگرخراش می‌زدند و سرانجام نیز به کام مرگ کشیده می‌شدند. بنابراین، برای مدت کوتاهی در زمان استادان بزرگ عصر رنسانس، دیدن چهره‌هایی که گوشت صورتشان تماما از بین رفته و جمجمه‌شان آشکار شده بود، احتمالاً رویداد کاملاً عادی بود.

انفجار سر قربانیان فوران آتشفشان وزوو

سال ۷۹ م. آتشفشان وزوو ایتالیا فوران کرد تا شهر پمپئی کاملاً با خاک یکسان شود و برای مدتی بیش از هزار و پانصد سال در زیر خروارها خاکستر مدفون بماند. پلینی کوچک، سیاست‌مدار، قاضی و نویسنده مشهور رومی در همان زمان مورد تراژدی نوشت: «ابر جوشان آتشفشان، آتشی پرتاب می‌کرد که به رعد و برق می‌مانست. آب ساحل خشکیده و ماهی‌های نیمه‌جان را در خشکی برجای گذاشته بود. موجی از آوار روی زمین می‌غلتید و همچون سیل پخش می‌شد. صدای شیون کسانی که می‌خواستند از مهلکه برگریزند غیرقابل تحمل بود. بسیاری به خدایان متوسل شده بودند و عاجزانه از آنان کمک می‌خواستند. بااین‌حال، هر چند سخت در مخیله گنجیدنی بود، اما خدایانی باقی نماندند و جهان حتی بیش از این دارد در تاریکی ابدی فرومی‌غلتد.»

هر چند هزاران نفر از مردم پمپئی در طی فوران وزوو به کام مرگ رفتند، اما آن‌ها به نوعی خوش‌شانس بودند، چون خدایان در مقایسه با بلایی که بر سر مردم هرکولانیوم در دامنه‌ی آتشفشان آوردند، به پمپئی رحم کرده بودند. آنچه مردم پمپئی تجربه کرده بودند، یک فیلم فاجعه‌ی کلاسیک بود، ولی اوضاع در هرکولانیوم شبیه به فیلم‌های ترسناک ماوراءالطبیعی بود. چون در آنجا جریان‌های آذرآواری فوق‌العاده داغ متشکل از سنگ‌های مذاب، گِل و گازهای کُشنده شهر را به یک جهنم تمام‌عیار تبدیل کرده بودند و باعث می‌شدند تا این اتفاق بر سر مردم بیچاره بیاید:

حتی اگر باور آن سخت باشد، ولی جمجمه‌ی همه‌ی ما آدم‌ها مملو از مایعات است و وقتی که بیش از حد داغ شود، می‌تواند به مانند یک قابلمه زودپز منفجر شود. متأسفانه این همان بلایی است که بر سر مردم شهر باستانی هرکولانیوم آمد. در آن روز به‌خصوص ابر غلیظی از گازهای بسیار داغ با دمای نزدیک به ۵۴۰ سانتی‌گراد بر سر شهر فرود آمد. بدین‌ترتیب، در کمتر از دو دهم ثانیه پوست افراد تبخیر می‌شد، مغزها می‌جوشید و جمجمه‌ها بدون اینکه هرگونه توپ جنگی و تفنگی درکار باشد، منفجر می‌شدند.

معمای هیولای انفیلد

شبی در سال ۱۹۷۳ دو فرزند خردسال مک‌دانیل از شهر اِنفیلد، ایلینوی ادعا کردند که موجودی عجیب را در حیاط خانه حین پرسه‌زدن دیده‌اند. حتی این دو ادعا کردند که این موجود ترسناک می‌خواست وارد خانه شوند. هنری مک‌دانیل، پدر این دو خیلی زود این داستان ترسناک را به تخیل کودکانه‌ی آن‌ها نسبت داد و ماجرا را چندان جدی نگرفت. اما او اواخر همان شب نظرش را عوض کرد. مک‌دانیل بعد از اینکه با صداهای خراش عجیبی از خواب بیدار شد، اسلحه و چراغ‌قوه‌ای برداشت تا نگاهی به بیرون منزل بیندازد. او در آنجا میان دو بوته‌ی گل رُز موجودی را دید که به گفته خودش بدنی «تقریباً شبیه به انسان» داشت. بنابراین، ‌برای مک‌دانیل خیلی زود مشخص شد که فرزندانش درست می‌گفتند. او بعدا به خبرنگاری گفت: «سه پا داشت، یک بدن و دو دست کوتاه و دو چشم صورتی رنگ به بزرگی چراغ‌قوه.»

مک‌دانیل گفت که چهار گلوله شلیک کرده و مطمئن بوده که دستکم یکی از گلوله‌ها به موجود اصابت کرده است. همین نیز باعث شد تا این حیوان ترسناک از سمت خاک‌ریز‌ راه‌آهن فرار کند. حیوان به گفته‌ی مک‌دانیل در این حال صدای غرشی شبیه به گربه وحشی از خود در آورد. مک‌دانیل با دیدن جانور که توانست در سه گام از تپه‌ ۲۵ متری بپرد مات و مبهوت ماند. مأموران پلیس که بعدا به محل حادثه رسیدند،‌ جای خراش‌های پنجه‌ی حیوان را روی در توری و همچنین ردپاهای او را در حیاط پیدا کردند. نکته اینکه ردپای هیولای انفیلد شبیه به سگ بود منتهی ۶ جای پنجه داشت. بااین‌حال، هیچ سرنخ دیگری که نشان از حضور موجودی غیرعادی در منزل مک‌دانیل داشته باشد در محل پیدا نشد. ماجرای مک‌دانیل بعدا سر از روزنامه‌ی محلی «ردینگ ایگل» در آورد،‌ اما به جز این ظاهراً بیشتر مردم این اتفاق را باور نکرده بودند.

روزنامه‌ ردینگ ایگل با تیتر «هیولایی در انفیلد» سراغ ماجرای مک‌دانیل رفت.

حتی پسربچه‌ی ۱۰ ساله‌ای از همسایه‌ها که قبلا گفته بود او نیز آن موجود را دیده، بعدا اعتراف کرد که روایت خود را برای دست‌انداختن مک‌دانیل‌ها جعل کرده است. مک‌دانیل دو بار دیگر هم رؤیت این هیولای ناشناخته‌ را به پلیس محلی گزارش داد، اما نهایتا با تهدید به زندانی شدن تصمیم گرفت دیگر کاری به اداره پلیس نداشته باشد. ظاهراً هیچ‌کس ماجرای موجود وحشتناکی که او و فرزندانش دیده بودند را باور نمی‌کرد. اما مک‌دانیل سرسختانه روی ادعای خود پافشاری می‌کرد. او حتی در مصاحبه‌ای گفت که این موجود احتمالاً از سیاره‌ای دیگر به زمین آمده است. مک‌دانیل در این‌باره گفت: «اگر آن موجود را پیدا کنند، حتماً بیشتر از یک نمونه پیدا می‌کنند. این را هم می‌توانم بگویم که این موجود بی‌شک از سیاره‌ خودمان نیست.»

پس از مک‌دانیل ادعاهای شاهدان عینی دیگری نیز به گوش رسید. حتی پس از این ماجرا شکارچیان هیولا به شهر انفیلد هجوم آوردند و دستکم پنج مرد نیز پس از شلیک گلوله در منطقه و حتی به ادعای خود عکاسی از این موجود دستگیر شدند. به هر حال، با وجود ادعاها و گزارش‌های ضد و نقیض زیادی که طی سال‌های پس از این ماجرا مطرح شد، همچنان حقیقت ماجرای هیولای انفیلد در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و هیچ‌کس از واقعیت ماجرا چیزی نمی‌داند.

### پایان خبر رسمی

اخبار رسمی هویت منتشر کننده را تایید می‌کند ولی مسئولیت صحت مطلب منتشر شده بر عهده ناشر است.

پروفایل ناشر گزارش تخلف
درباره منتشر کننده:

زومیت

زومیت مرجع اخبار فناوری، آموزش، راهنمای خرید و بررسی‌ تخصصی محصولات الکترونیک، ویدیو و مشخصات فنی و مقایسه موبایل، لپ تاپ، کامپیوتر و خودرو

اطلاعات تماس
  • 021910*****
[نمایش اطلاعات]
منتشر شده در سرویس:

شهر و جامعه