، تهران , (اخبار رسمی): مازلو در دورهای زندگی کرده که شرارت آدمی در جنگهای جهانی به چشمش آمد و مکاتب روانشناسی غالبا متأثر از اندیشههای فروید انسان را موجودی غریزی میپنداشتند. اندیشههای غالب و کلاسیک بر این پایه استوار بودهاند که انگیزش بشر بر مبنای غرایز است.
خود شکوفایی یا تحقق خویشتن مفهومی کاملا متکی به استعدادهای شخص است. یعنی اینکه هر انسانی باید به خویشتنی برسد که غایت رشد او است
ایدهای که غالبا از سلسله مراتب نیازهای اصلی انسان که مازلو آنها را دسته بندی و رتبه بندی کرده است دریافت میشود این است که اگر نیازهای سطح پایین ارضاء نشوند، امکانی برای پرداختن به نیازهای سطح بالاتر وجود ندارد اما مطالعه دقیقتر آثار او این باور را رد میکند. او بر این نظر است که نیازهای انسان کل یک پارچه هستند که در کنار هم و در ارتباط با یکدیگر مفهوم واقعی خود را پیدا میکنند و پاسخ به آنها زندگی انسان را قرین رضایتمندی می کند. لذا او معتقد است تنها افراد خودشکوفا که عالی ترین سطح نیاز انسان را به حیاتشان راه دادهاند شانس بهرهمندی تمام کمال از لذتهای انسانی را دارند و به همین دلیل از سلامت و رضایت برخوردارند. انسانهای دیگر هر چند که از درک این سعادت محروم هستند اما ناخودآگاه به اهمیت آن واقف هستند و آن را طلب میکنند. مازلو بر همین اساس مفهوم نیاز در انسان را قابل مقایسه با این مفهوم در حیوانات نمیداند و این تصور را مردود میداند که حتی پایینترین سطح نیاز در انسان با آنچه در حیوانات هست، مشابه باشد. او در معروفترین کتابش که در آن به تبیین نظریهاش می پردازد (انگیزش و شخصیت) به این نکته اشاره میکند که قصد داشته نام کتابش را افقهای والا در طبیعت انسان بگذارد.
او برای تبیین مراتب نیاز در انسان از لغت (hierarchy) استفاده کرده که به معنای سلسله مراتب است در حالی که در ادامه از لغت هرم استفاده شده که در انگلیسی به آن (pyramid) میگویند. به نظر میرسد مازلو قصد داشته توجه مخاطب را معطوف به نیازهای عالی کند و نه قاعده هرم که زیر ساخت یک بنا را تشکیل میدهد. اقتضائات تفسیری زمان، تبیینی متناسب با خود به ایده او بخشیده است چنانچه او شکایت کرده که گرایش فرهنگ زمان به وضوح و به طور گسترده در جهت تنزل انگیزشهای انسانی است.
مازلو در دورهای زندگی کرده که شرارت آدمی در جنگهای جهانی به چشمش آمد و مکاتب روانشناسی غالبا متأثر از اندیشههای فروید، انسان را موجودی غریزی میپنداشتند. اندیشههای غالب و کلاسیک بر این پایه استوار بودهاند که انگیزش بشر بر مبنای غرایز است و رابطه وجدان، اخلاق و عقلانیت همچون روکشهای اکتسابی هستند که روی لایههای زیرین نهاد بشری کشیده شدهاند و تمدن و نهادهای وابسته نیز نیروهای مهار کنندهی این طبیعتِ حیوانی به شمار می آمدند. مازلو با بهره بردن از اندیشههای حکمت شرق، به ویژه تائوئیسم بر این اعتقاد است که نهاد بشری به دور از شرارت است و اگر شرارتی هم هست به علت عدم ارضای نیازهای او است. نهاد بشر همچون گیاهی است که در صورت ارضای نیازهای آن سرسبز میشود و به باروری میرسد. مازلو به بررسی این نیازها میپردازد و مدعی است که این نیازها واقعا در طبیعت انسان هست و واقعا نیازهای انسان تفاوتهای عملکردی و روانی با رفتارهای غریزی دارند که از حیوانات سر می زند و انگیزشها و انگیزههای عالی انسان را اقتضائات فرهنگی و تمدنی بر غرایز او نکشیدهاند بلکه بر گرفته از یک نیاز اصیل و واقعی هستند. بالاترین نیازی که مازلو برای انسان در نظر میگیرد، نیاز خود شکوفایی است که فرد با ارضای آن به انسانی سالم و ایدهآل تبدیل میشود و میتواند از لحظه لحظهی زندگی لذت برده و برای جامعه نیز مفید باشد.
خود شکوفایی یا تحقق خویشتن (self actualization) مفهومی کاملا متکی به استعدادهای شخص است. یعنی اینکه هر انسانی باید به خویشتنی برسد که غایت رشد او است و این خویشتن در عالم برای هر کس منحصر به فرد بوده و نسخهی تکراری از هیچ فرد دیگری نیست. او خودشکوفایی را تمایل نسبت به تکوین تدریجی آنچه که ویژگیهای شخص ایجاب میکند و شدن هر آنچه که شخص شایستگی شدن آن را دارد تعریف میکند. فرد خودشکوفا با استقلال درونی که پیدا میکند، رسالتی در خود یافته و دنیای پیرامون خود را محیطی برای تحقق این رسالت میبیند. زندگی فرد خودشکوفا سرشار از خودسازی، بهرهجویی از ارزشها، کمالجویی و لذت بردن از نوسازی حیات خویشتن است. فرد خودشکوفا هرگز طمع کارانه مسیری را طی نمیکند زیرا گوهری در وجود خود دارد که رسالتی برایش فراهم کرده که او را موظف می کند در مصیر تحقق آن قدم بر دارد.
رویکرد چنین انسانی حتی به نیازهایش عوض می شود و به سطح جدیدی از نیاز میرسد که مازلو آن را « فرانیاز» می خواند. در این زمان او در جستجوی لذت پایدار است که در تمامی آنات او جریان یابد لذا برای رفع نیازهایش تنها به رفع عطش یا دفع شهوت توجه ندارد. مثلا در رابطه با جنس مخالف در جستجوی رابطهای عاشقانه و عمیق است و نه یافتن سوژهای برای اطفاء شهوت. این نگرش به فرد خودشکوفا این امکان را میدهد تا رفع نیاز را تا زمان مناسب به تعویق انداخته و این تأخیر در رفع نیاز هرگز سبب ملال او نشده بلکه به رشد و بالندگی او کمک میکند.
مازلو به تدوین آرمانشهری بر پایهی این اندیشهها میپردازد و نام آن را یوسایکیا میگذارد. آرمانشهری روانشناسانه که در آن انسانها سیراب از ارضای نیازها شدهاند و انگیزش آنها دیگر ارضای نیازها نیست بلکه کمالجویی و تحقق خویشتن است. دیگران را به اجبار در مسیری هل نمیدهند و برای استقلال هویت افراد احترام قایل بوده و با تلاش در ارضای نیاز افراد دیگر به دنبال به ثمر نشستن خویشتن آنها هستند.
به نظر میرسد برای تحقق یوسایکیای مازلو زیست بوم کارآفرینی نقطه عزیمت مناسبی است؛ چرا که کارآفرینی یعنی استفاده از فرصتهای جدید برای خلق پاسخ بهتر به نیازهای جامعه و افزودن به ارزشهای آن. اگر کارآفرینان با هدف فراهم آوردن زمینة تحقق خویشتن به آحاد جامعه درصدد یافتن پاسخ مناسب به نیازهای جامعه باشند و نه دامن زدن به آتش نیازهای فرودست، درحقیقت امکان تحقق یوسایکیای مازلو را فراهم کردهاند.
بخش فرهنگی هم آوا
محمدامین آقازاده
### پایان خبر رسمی