، تهران , (اخبار رسمی): دکتر میرجلالالدین کزازی در مجموعه درسگفتارهایی درباره خاقانی، به تحلیل و بررسی خودستایی یا خودکمبینی در شعر خاقانی پرداخت.
به گزارش روابط عمومی «سمت»، این نشست با سخنرانی دکتر میرجلالالدین کزازی با این رویکرد برگزار شد که خاقانی هنرمندی است که به عظمت کار و تواناییهای خود باور دارد. در شعر خاقانی، خودکمبینیها و خاکساریهای فراوان دیده میشود که به شکلی مبالغهآمیز در کنار ستایشها و مفاخرهها جای گرفته است. خودستاییها و مباهات خاقانی افزون بر مناعت طبع او حاکی از نوعی مقاومت و دفاع در رویارویی با ناکامیهاست. آیا خاقانی خودکمبین است؟ خودستایی در شعر او چه وجهی دارد؟ خودستایی و خودکمبینی در کدام یک از آثار او بروز یافته است؟
کزازی در دو نشست که در روزهای 23 و 30 تیر برگزار شد، سخنان خود را با طرح یک پرسش آغاز کرد و گفت: «در این سالیان دیدگاهی درباره خاقانی روایی یافته است و آن هم این است که خاقانی سخنوری بوده است خودکمبین. آیا خاقانی را میتوانیم بر پایه شیوه شاعری و سرودههای او خودکمبین بدانیم یا نه؟ آنچه خاستگاه این پرسش شده است در پیوند با خاقانی، چامههایی است که او در ستایش خویشتن سروده است. خاقانی سخنوری است خودستای؛ در ستایش خویشتن هیچ مرزی نمیشناسد. اما آیا میتوان خودستایی خاقانی را نشانهای ناب، برهانی بُرا، گواهی گرانمایه بر بیماری خودکمبینی در او دانست؟»
وی افزود: «پاسخی که من بدین پرسش میدهم هرآینه «نه» است. چرا؟ من تنها به دو پاسخ بسنده میکنم؛ یک پاسخ این است که خودستایی زمینهای کمابیش فراگیر در چامههای پارسی، حتی در دیگر کالبدهای این سخن، مانند غزل، دارد. اما سخنوران بزرگ و حتی گمنام در غزل هم گاه خود را میستایند و بیشتر در بیت فرجامین که در آن از خود سخن میگویند».
کزازی در ریشهیابی این ویژگیهای اخلاقی خاقانی گفت: «خاقانی بر آن است که سخنوری است نوآور؛ آنچه او میسراید پیشینهای در پهنه بیمرز سخن پارسی ندارد. از سویی دیگر، یکی از زمینههای دامنگستر در پندارشناسی سخن خاقانی همان است که من آن را «ترساگرایی» مینامم. خاقانی بیش از هر سخنوری از آیین و فرهنگ ترسایی در سرودههای خود یاد آورده و بهره جسته است. شاید این ترساگرایی، هم به مام خاقانی بازگردد که ترساکیش بوده در آغاز، سپس به اسلام گرویده است، هم به جغرافیای شَروان که با سرزمینهای ترسایانه نزدیک و هممرز بوده است. به هر روی، بخش بهینه و گستردهای از پندارهای خاقانی برآمده و برگرفته از آیین و فرهنگ ترسایی است.
خواست او این است که معناهایی که او در سرودههای خود میآفریند معناهایی است یکسره نوپدید و نوآیین. هیچ سخنوری پیش از او نتوانسته است بدانها بیندیشد و دست بیابد».
وی درباره تعارض خودنکوهی و خودستایی این شاعر، گفت: «درست است که خاقانی بندگسل، مرزناشناس، بی هیچ پرده و پروا خود را میستاید، اما گاه نیز خویشتن را مینکوهد. چگونه این دو ناساز را در سرودههای او میتوان با یکدیگر پیوند داد و سازوار کرد؟ چرا خود را مینکوهد؟ من تنها یک پاسخ میتوانم داشت: به پاس آفرینش هنری، به پاس پندارپروری، به پاس دیگرسان سخنگستری، به پاس آن نوآیینی که آرمان و آماج خاقانی است؛ او هنگامی که پنداری نغز و ناب مییابد بی هیچ درنگ و دریغ خود را مینکوهد و به زشتی از خویشتن سخن میگوید. خاقانی در بیتی خود را سگ میخواند و میداند، اما به شکوهمندترین شیوهای که کسی بتواند خود را سگ دانست. میگوید: «من آن هشتمِ هفت مردان کهفم/ که از سرنوشت جفا میگریزم». میخواهد گفت که من سگم، اما سگی هستم دیگرسان؛ سگی که به هزاران هزار مرد میتواند ارزید، اما به هر روی خود را نکوهیده است».
گفتنی است میرجلالالدین کزازی عضو هیأت علمی دانشکده ادبیات فارسی و زبان های خارجی دانشگاه علامه طباطبایی (ره)، تاکنون نزدیک به دهها کتاب و 300 مقاله نگاشته است و کتاب سراچه آوا و رنگ (خاقانی شناسی) منتشر شده توسط سازمان مطالعه و تدوین (سمت)، یکی از آثار وی است که به قصاید، غزلها، قطعهها و رباعیات خاقانی شروانی به همراه درآمدی در شیوه سخن خاقانی و زندگی او، میپردازد.
### پایان خبر رسمی